-
انتخاب آگاهانه
پنجشنبه 13 اردیبهشت 1403 22:26
یک سری آدم ها از روی اختیار و آگاهانه انتخاب میکنن که پست فطرت و رذل باشن. برخی هم برای این انتخاب، از برخی دیگه پول دریافت میکنن. یعنی پول میگیرن که پست فطرت و رذل باشن.
-
مغز...
شنبه 25 فروردین 1403 11:19
مغز اینطوری پرورش داده میشه یا برعکس، میشه اون رو شستشو داد.
-
سس و شعر
پنجشنبه 9 فروردین 1403 19:57
رحمان میگه این مدت تنها بودی چرا نگفتی بیام پیشت؟ میگم: نه خونه کسی میرم نه دوست دارم کسی بیاد پیشم. یه شب یه دوستم اومد. من رفتم دستشویی برگشتم دیدم نشست سر جاش. گفت رفتم آب خوردم. خب اگر چیزی از خونه ی مردم کم و کسر بشه، آدم شک میکنه به دیگران. به همین دلیل هست که میگم "وقتی خونه مون یا خونه کسی خالی هست، نه...
-
غریبانه
سهشنبه 1 فروردین 1402 22:59
بامداد که نوروز بود و سال نو، گرفتم خوابیدم. غروب بود که رفتم به خانواده نوروز رو تبریک بگم. عین یک غریبه فقط باهاشون دست دادم و گفتم عیدتون مبارک. همین و بس. حتی روبوسی هم نکردم. هیچ اشتراکی با این خانواده ندارم.
-
نوروز 1402 پیروز
دوشنبه 29 اسفند 1401 21:48
برخیز که میرود زمستان بگشای در سرای بستان نارنج و بنفشه بر طبق نه منقل بگذار در شبستان وین پرده بگوی تا به یک بار زحمت ببرد ز پیش ایوان برخیز که باد صبح نوروز در باغچه میکند گل افشان خاموشی بلبلان مشتاق در موسم گل ندارد امکان آواز دهل نهان نماند در زیر گلیم و عشق پنهان بوی گل بامداد نوروز و آواز خوش هزاردستان بس...
-
رفتم شیراز
شنبه 20 اسفند 1401 20:16
تقریباً یک هفته ای شیراز بودم. چیزی که اذیتم کرد راه طولانی و اتوبوس بود که واقعاً این آخرش دیگه کم آوردم. هفده ساعت تو اتوبوس بودم! بـاســن مبارک که به فنا رفت + گردن و کمر که این دوتای آخری به علت آرتروز بود. وقتی پیاده شدم تا ساعت ها انگار تو کشتی بودم و هی تلوتلو میخوردم. فکر نمیکردم شیراز این قدر سرسبز و زیبا...
-
گفتم...
سهشنبه 9 اسفند 1401 23:49
گفتم آخر هفته برم شیراز و یک هفته ای بمونم. ولی چندین روز هست این آرتروز لعنتی به شدت اذیت میکنه و از اون طرف کولیت روده عصبی هم آزارم میده. به این فکر کردم که با این اوصاف حدود پانزده ساعت تو اتوبوس بشینم! نصفه راه نشده نابود خواهم شد. سالها پیش که هیچ خبر از کولیت روده عصبی نداشتم و در مرحله ی خیلی ابتدایی این...
-
بازدید و تست
سهشنبه 25 بهمن 1401 00:07
به احتمال زیاد فردا بعد از ظهر میرم شهرستان. آخه پنجشنبه سالگرد فوت پسر دایی هست (یکم اسفند پارسال بود که سه روز زودتر مراسم گرفتن بیفته پنجشنبه) و مزار پسردایی هم نزدیک اونجاست. یک کار دیگه هم میخوام بکنم. هوا خوب باشه میرم کوه. میخوام تست کنم ببینم چقدر میترسم از بلندی. هرچند اینجا جایی نیست که برای کارم در نظر...
-
قادر به ادامه دادن نیستم
شنبه 22 بهمن 1401 23:33
با هر کسی دروغ گفته باشم یا بگم به خودم نمیتونم دروغ بگم یا اینجا دروغ بنویسم. سیاست این وبلاگ یا وبلاگ هایی که داشتم از پایه این بود که نظرات رو بسته و فقط برای خودم و دلم بنویسم. حقیقتش هیچ جوره دیگه نمیتونم این زندگی رو ادامه بدم. دیگه نمیتونم این بار سنگین رو به دوش بکشم. دیگه خسته شدم. از خودم از زندگی از این...
-
یک تجربه و توصیه
سهشنبه 18 بهمن 1401 20:39
این تجربه ی شخصی خودم هستش که سالها پیش بهش رسیدم. تلاش کنید دو تا خط موبایل داشته باشید. یکی برای خانواده و فامیل و دیگری برای اینترنت و شبکه های اجتماعی و دوستان. هرگز هم این دو رو با هم قاطی نکنید. یعنی کسی که دوست شماست، شماره ی اصلی که برای خانواده و فامیل هست رو بهش ندید و برعکس. اینطوری اگر مشکلی واستون پیش...
-
زمین لرزه ترکیه و سوریه
دوشنبه 17 بهمن 1401 20:38
به معنای واقعی کلمه دلم درد اومد از این همه خرابی که در زمین لرزه بامداد امروز در ترکیه و سوریه دیدم. کلیپ ها رو دیدم و واسشون گریه کردم. برای بدبختی که بهش دچار شدن. خونه ها خراب، آدم ها کشته و زخمی، همه چیز نابود. فکرش رو بکن در چند ثانیه، همه ی چیزهایی که این همه سال واسش جون کندی و به خودت زحمت دادی واسه ساختنش...
-
چشمی به هم زدیم...
دوشنبه 17 بهمن 1401 00:16
چشمی به هم زدیم و دنیا گذشت دنبال هم امروز و فردا گذشت دل میگه باز دنیا رو از نو بساز ای دل غافل دیگه از ما گذشت...
-
دردت را کسی نمیفهمد
شنبه 15 بهمن 1401 23:46
کسی درد کسی رو نمیفهمه. حتی شاید بهت بخندن. به تو و دردی که داری. اینه دنیا. همه میخوان تو رو زبون و نابود شده ببینن.
-
و باز معده درد
شنبه 15 بهمن 1401 19:07
مدتی بود خبری از معده درد نبود. امروز بعد از ظهر تا غروب چنان معده دردی گرفتم که به چیز خوردن افتادم. به معنای واقعی کم مونده بود راهی بیمارستان بشم! از وقتی که قرص های ضدافسردگی رو قطع کرده بودم دیگه معده درد نداشتم تا به امروز. از غروب تا الان هم همش سکسکه دارم.
-
پس از مدت ها خندیدم
پنجشنبه 13 بهمن 1401 17:01
چند روز پیش که رفتم دکتر، وقتی برگشتم و سر کوچه از ماشین پیاده شدم، کنار مرغ فروشی اونجا یه گربه دیدم. بعد که نگاه کردم کلی خندیدم. چشم های اون تا به تا بود. این قدر با مزه بود.
-
کولیت عصبی
دوشنبه 10 بهمن 1401 20:19
پس از این همه مدت که روده ها اذیتم می کردن آخرش مجبور شدم باز هم برم دکتر. اسهال، باد کردن روده ها، صدا دادن روده ها، حس راه رفتن چیزی توی روده ها و درد همیشگی اونها، باد کردن به محض خوردن نخستین لقمه غذا یا پوشیدن شلوار و شورت تنگ یا نشستن بر روی صندلی ماشین یا خونه، تشدید این علائم با استرس و افسردگی و سرما و... همش...
-
اوضاع خیلی خیته
یکشنبه 9 بهمن 1401 21:08
متاسفانه طی چند سال اخیر اوضاع کشور خیلی بد شده و امسال که بدترین اونها بود و همه بهتر از من که یه آدم ساده و عادی جامعه هستم میدونن چی به چیه. اونم از اتفاق های دیشب. من با توجه به وضع منطقه و کشور، آینده ی روشنی رو فعلاً نمیبینم. منطقه و جهان داره به سوی یک جنگ پیش میره.
-
رُند
شنبه 8 بهمن 1401 20:27
مدتی میشه که هر وقت گوشی رو نگاه میکنم ساعت اینطوره: 20:20 یا 12:12 یا 09:09 و... و این اتفاق چندین بار در روز تکرار میشه بی اینکه با قصد قبلی مثلاً سر اون ساعت و دقیقه بخوام گوشی رو نگاه کنم. نمیدونم به این ربطی داره یا نه ولی وقتی ساعت گوشی رو اینطور می بینم احساس میکنم بزودی اتفاق بزرگی در زندگیم میفته. یک اتفاق...
-
کارون در مه
شنبه 8 بهمن 1401 18:11
اثر مهرداد میثاقیان
-
قناعت می کنم با درد
شنبه 8 بهمن 1401 00:42
-
دل و روده ای که همکاری نمی کنند!
جمعه 7 بهمن 1401 19:29
هنگامی که از نظر روحی در وضعیت خوبی نباشم، روده ها هم قاتی میزنن. به خودم میام میبینم شکم رو منقبض کردم و فشار زیادی به اون وارد میکنم. و اینکه دندان ها رو به هم فشار میدم. این باعث میشه که روده هام اذیت بشن. درواقع فشار عصبی روده هام رو اذیت میکنه. چندین و چند بار هم دکتر رفتم و هیچ فایده ای نداره یا موقتی هستش....
-
چو روی دوست نبینی
پنجشنبه 6 بهمن 1401 23:31
چو روی دوست نبینی جهان ندیدن به شب فراق منه شمع پیش بالینم (سعدی) و منی که سالهاست روی دوستی ندیدم.
-
مادری که دخترش را کشت، حالا قصد جان من را کرده
پنجشنبه 6 بهمن 1401 20:53
سالها پیش خواهری داشتم به نام ... در اثر یک سری عوامل نشد و نخواست ازدواج کنه. این شد بهانه ای برای اینکه مادرم به هر شکل و بهانه ای به اون سرکوفت بزنه، مسخره ش کنه و حتی جلوی چشم غریبه و آشنا بهش توهین کنه. حرف هایی بهش میزد که حالا اونها رو به یاد میارم مو به تنم سیخ میشه. این خواهر بدبخت من هیچی نگفت و فقط توی خودش...
-
من و شپشک ها و مورچه ها
پنجشنبه 6 بهمن 1401 18:27
یه پارکینگ تو حیاط داشتیم که سالها پیش تبدیل به انباری کردیم. ورودی اون دیوار نداشت، دیوار گذاشتیم و یک در هم براش ساختیم. پس از جریان شکستن کامپیوتر من توسط برادر گرامی، وسط پارکینگ پرده کشیدم. وسایل و خرت و پرت ها رو گذاشتم پشت پرده و این طرف فرش انداختم و تبدیل شد به یک اتاق. بعدها دیدم جایی هست که کمتر با اهل...
-
پروژه ی شکست خورده
چهارشنبه 5 بهمن 1401 22:34
به نظر من پروژه ی انسان و انسانیت از همون آغاز پروژه ای شکست خورده بود.
-
به وقت بلاگ اسکای
چهارشنبه 5 بهمن 1401 21:09
خیلی وقت بود که تو www.blog.ir می نوشتم. و خیلی وقت بود که سرعتش کم شده بود و گاهی حتی باز نمیشد. پست های زیادی توش داشتم و متاسفانه نشد که به اینجا منتقلش کنم. به همین دلیل حذفش کردم. کاش از همون آغاز اینجا نوشته بودم. هرچند چیزی برای ناراحتی نیست و هرچی بوده جز نوشتن از غم و غصه ها نبوده. بلاگ اسکای سرعت بهتری داره....
-
اشتباه در اشتباه
سهشنبه 4 بهمن 1401 23:41
فرض کنید با کسی زندگی میکنید که دائم کارهای اشتباه میکنه. حرف های بی سند و مدرک و مفت میگه. فکر میکنه همه ی عالم اشتباه میکنن و تنها خودش هست که هرگز اشتباه نکرده و نمیکنه. اینکه همه خر تشریف دارن و تنها خودش عقل کل هست. خب اینطور شخصی، اگر کسی بهش تذکر بده و اشتباهات اون رو یادآوری کنه و بهش بفهمونه که ایشون مرکز...
-
به دریایی درافتادم...
سهشنبه 4 بهمن 1401 20:46
-
کار کیه؟
سهشنبه 4 بهمن 1401 11:31
مربی فوتبال تو مشهد به چندین نوجوان تــجاوز کرده. والدین رفتن شکایت کردن. باشگاه بیانیه داده "انتشار این اخبار کار آمــریــکــاست"!!! برو اختلاس کن، آدم بکش، تجاوز کن ولی بعدش یه ژست آمــریــکــا ستیزی بگیر. حله تموم شد.
-
چی باید گفت از دست این مردم؟
یکشنبه 2 بهمن 1401 23:57