.:Milkaan:.

میلکان به معنای داشته، دارایی می باشد

.:Milkaan:.

میلکان به معنای داشته، دارایی می باشد

زمین لرزه ترکیه و سوریه

به معنای واقعی کلمه دلم درد اومد از این همه خرابی که در زمین لرزه بامداد امروز در ترکیه و سوریه دیدم.

کلیپ ها رو دیدم و واسشون گریه کردم. برای بدبختی که بهش دچار شدن.

خونه ها خراب، آدم ها کشته و زخمی، همه چیز نابود.

فکرش رو بکن در چند ثانیه، همه ی چیزهایی که این همه سال واسش جون کندی و به خودت زحمت دادی واسه ساختنش خرد و خمیر بشه بریزه زمین.

از ته دل و صمیمانه بهشون تسلیت میگم.

چشمی به هم زدیم...

چشمی به هم زدیم و دنیا گذشت

دنبال هم امروز و فردا گذشت

دل میگه باز دنیا رو از نو بساز

ای دل غافل دیگه از ما گذشت...

دردت را کسی نمیفهمد

کسی درد کسی رو نمیفهمه.

حتی شاید بهت بخندن.

به تو و دردی که داری.

اینه دنیا. همه میخوان تو  رو زبون و نابود شده ببینن.

و باز معده درد

مدتی بود خبری از معده درد نبود.

امروز بعد از ظهر تا غروب چنان معده دردی گرفتم که به چیز خوردن افتادم.

به معنای واقعی کم مونده بود راهی بیمارستان بشم!

از وقتی که قرص های ضدافسردگی رو قطع کرده بودم دیگه معده درد نداشتم تا به امروز.

از غروب تا الان هم همش سکسکه دارم.

پس از مدت ها خندیدم

چند روز پیش که رفتم دکتر، وقتی برگشتم و سر کوچه از ماشین پیاده شدم، کنار مرغ فروشی اونجا یه گربه دیدم.

بعد که نگاه کردم کلی خندیدم.

چشم های اون تا به تا بود.

این قدر با مزه بود.

کولیت عصبی

پس از این همه مدت که روده ها اذیتم می کردن آخرش مجبور شدم باز هم برم دکتر.

اسهال، باد کردن روده ها، صدا دادن روده ها، حس راه رفتن چیزی توی روده ها و درد همیشگی اونها، باد کردن به محض خوردن نخستین لقمه غذا یا پوشیدن شلوار و شورت تنگ یا نشستن بر روی صندلی ماشین یا خونه، تشدید این علائم با استرس و افسردگی و سرما و... همش چیزی هست که هر روز و هر شب باهاش دست و پنجه نرم میکنم. سالهاست باهاش درگیر هستم.

دکتر گفت (و سالها پیش هم دکترهای دیگه گفتن) که کولیت عصبی دارم ولی یادم رفته بود.

 میگفت باید از استرس و اعصاب خوردی و فکر کردن و... دور باشی (تو دلم گفتم آره جون خودت).

به هیچ وجه نباید نخود، لوبیا، عدس و کلاً حبوبات بخوری.

خوردن ترشی و نوشیدن نوشابه هم باید بگذاری کنار.

این اواخر چند بار نوشابه خوردم یک بار کم مونده بود من رو بکشه بس که حالم بد شد.

گفت خرما و زنجبیل و گرمی باید بخوری وگرنه همیشه اذیت میشی.

و خب چون گزینه ی استرس و افسردگی و فکرهای جورواجور هرگز از زندگی من حذف نمیشه، پس همیشه کولیت عصبی با من خواهد بود.

قرص های مبورین، کلیدینیوم سی، مترونیدازول، فاموتیدین و دومپریدون هم تجویز نمودن.

اوضاع خیلی خیته

متاسفانه طی چند سال اخیر اوضاع کشور خیلی بد شده و امسال که بدترین اونها بود و همه بهتر از من که یه آدم ساده و عادی جامعه هستم میدونن چی به چیه.

اونم از اتفاق های دیشب.

من با توجه به وضع منطقه و کشور، آینده ی روشنی رو فعلاً نمیبینم.

منطقه و جهان داره به سوی یک جنگ پیش میره.

رُند

مدتی میشه که هر وقت گوشی رو نگاه میکنم ساعت اینطوره:

20:20

یا 

12:12

یا

09:09 و...

و این اتفاق چندین بار در روز تکرار میشه بی اینکه با قصد قبلی مثلاً سر اون ساعت و دقیقه بخوام گوشی رو نگاه کنم.

نمیدونم به این ربطی داره یا نه ولی وقتی ساعت گوشی رو اینطور می بینم احساس میکنم بزودی اتفاق بزرگی در زندگیم میفته.

یک اتفاق بزرگ که بد یا خوب بودن اون رو نمیدونم.

شایدم چرت و پرتی بیش نیست و همش زاییده ی فکر و ذهن منه که مخم بیش از حد درگیر شده.


کارون در مه

اثر مهرداد میثاقیان