.:Milkaan:.

میلکان به معنای داشته، دارایی می باشد

.:Milkaan:.

میلکان به معنای داشته، دارایی می باشد

انتخاب آگاهانه

یک سری آدم ها از روی اختیار و آگاهانه انتخاب میکنن که پست فطرت و رذل باشن.

برخی هم برای این انتخاب، از برخی دیگه پول دریافت میکنن. یعنی پول میگیرن که پست فطرت و رذل باشن.

مغز...

مغز اینطوری پرورش داده میشه یا برعکس، میشه اون رو شستشو داد.

سس و شعر

رحمان میگه این مدت تنها بودی چرا نگفتی بیام پیشت؟

میگم: نه خونه کسی میرم نه دوست دارم کسی بیاد پیشم.

یه شب یه دوستم اومد. من رفتم دستشویی برگشتم دیدم نشست سر جاش. گفت رفتم آب خوردم.

خب اگر چیزی از خونه ی مردم کم و کسر بشه، آدم شک میکنه به دیگران. به همین دلیل هست که میگم "وقتی خونه مون یا خونه کسی خالی هست، نه خونه کسی میرم نه دوست دارم کسی بیاد پیشم".

میگه: خب از بیشعوریت هست!

میگم: نه. رودربایستی با کسی ندارم. اینطوری بهتره پس کم سس شعر بگو.

غریبانه

بامداد که نوروز بود و سال نو، گرفتم خوابیدم.

غروب بود که رفتم به خانواده نوروز رو تبریک بگم.

عین یک غریبه فقط باهاشون دست دادم و گفتم عیدتون مبارک. همین و بس. حتی روبوسی هم نکردم.

هیچ اشتراکی با این خانواده ندارم.

نوروز 1402 پیروز

برخیز که می‌رود زمستان

بگشای در سرای بستان


نارنج و بنفشه بر طبق نه

منقل بگذار در شبستان


وین پرده بگوی تا به یک بار

زحمت ببرد ز پیش ایوان


برخیز که باد صبح نوروز

در باغچه می‌کند گل افشان


خاموشی بلبلان مشتاق

در موسم گل ندارد امکان


آواز دهل نهان نماند

در زیر گلیم و عشق پنهان


بوی گل بامداد نوروز

و آواز خوش هزاردستان


بس جامه فروخته‌ست و دستار

بس خانه که سوخته‌ست و دکان


ما را سر دوست بر کنار است

آنک سر دشمنان و سندان


چشمی که به دوست برکند دوست

بر هم ننهد ز تیرباران


سعدی چو به میوه می‌رسد دست

سهل است جفای بوستانبان

heart

رفتم شیراز

تقریباً یک هفته ای شیراز بودم.

چیزی که اذیتم کرد راه طولانی و اتوبوس بود که واقعاً این آخرش دیگه کم آوردم. هفده ساعت تو اتوبوس بودم!

بـاســن مبارک که به فنا رفت + گردن و کمر که این دوتای آخری به علت آرتروز بود.

وقتی پیاده شدم تا ساعت ها انگار تو کشتی بودم و هی تلوتلو میخوردم.

فکر نمیکردم شیراز این قدر سرسبز و زیبا باشه و این قدر جای دیدنی داشته باشه.

مردمانی با فرهنگ، شهری زیبا، سرسبز و پر از باغ و آب و هوایی ترتمیز و سالم و آرام.

چندین جای تاریخی رو گشتم ولی متاسفانه روز سوم آنفلوآنزا گرفتم (جایی نوشته بود آنفلوآنزا هست و شاید هم این کرونایی باشه که این اواخر اومد).

این قدر حالم بد شد که برای یک بلند شدن و دستشویی رفتن، مونده بودم.

ترجیح دادم خونه بشینم و جایی نرم تا کسی بیمار نشه.

به این ترتیب همه چیز به هم ریخت و نشد جاهایی که در نظر داشتم رو برم ببینم.

در کل خوب بود.

گفتم...

گفتم آخر هفته برم شیراز و یک هفته ای بمونم. ولی چندین روز هست این آرتروز لعنتی به شدت اذیت میکنه و از اون طرف کولیت روده عصبی هم آزارم میده.

به این فکر کردم که با این اوصاف حدود پانزده ساعت تو اتوبوس بشینم!

نصفه راه نشده نابود خواهم شد.

سالها پیش که هیچ خبر از کولیت روده عصبی نداشتم و در مرحله ی خیلی ابتدایی این بیماری بودم، تا مشهد رفتم. کاری به سرم اومد تو اتوبوس به گوه خوردن افتادم.


بازدید و تست

به احتمال زیاد فردا بعد از ظهر میرم شهرستان. آخه پنجشنبه سالگرد فوت پسر دایی هست (یکم اسفند پارسال بود که سه روز زودتر مراسم گرفتن بیفته پنجشنبه) و مزار پسردایی هم نزدیک اونجاست.

یک کار دیگه هم میخوام بکنم. هوا خوب باشه میرم کوه. میخوام تست کنم ببینم چقدر میترسم از بلندی.

هرچند اینجا جایی نیست که برای کارم در نظر گرفتم ولی باز خوبه برای تست.

خودکشی رو میگم.

یک جایی انتخاب کردم که دور از اینجاست. با صخره هایی به بلندای چهارصد پانصد متر. از بچگی با پسردایی ها میرفتیم همین دور و برها و اونجا رو خوب بلدم.

اگر قرار بر خودکشی باشه (الان نه) باید به ترسی که دارم غلبه کنم.

من که قبلاً هم خودکشی کردم و واقعاً ترسی از مردن ندارم. فقط باید این ترس از بلندی رو در خودم بکشم.

پسردایی هام همیشه بهترین دوستانم بودن مخصوصاً وسطی.

قادر به ادامه دادن نیستم

با هر کسی دروغ گفته باشم یا بگم به خودم نمیتونم دروغ بگم یا اینجا دروغ بنویسم.

سیاست این وبلاگ یا وبلاگ هایی که داشتم از پایه این بود که نظرات رو بسته و فقط برای خودم و دلم بنویسم.

حقیقتش هیچ جوره دیگه نمیتونم این زندگی رو ادامه بدم. دیگه نمیتونم این بار سنگین رو به دوش بکشم.

دیگه خسته شدم. از خودم از زندگی از این احساس و از این نفس کشیدن های بیهوده. از این حجم از تنفر.

من حتی خودم رو هم دوست ندارم. از خودم بدم میاد. از خانواده م بدم میاد. از پدر، مادر، برادر و خواهرهام بدم میاد کلاً از هر موجود دو پایی بدم میاد.

ترجیح میدم توسط درنده ترین حیوان تیکه پاره بشم ولی چشمم تو چشم هیچ آدمی نیفته.

از هر چیزی که من رو به زندگی ربط بده بدم میاد و حالم بهم میخوره.

دیگه این قدر این کلاف سردرگم رو زیر و رو کردم که بندهای اون به دور دست و پام پیچیده و قدرت هر تکان خوردنی رو ازم گرفته.

هر کسی هم اومد چیزی گفت و رفت و هیچ کس نفهمید و درک نکرد داره چه بلایی سرت میاد.

دردت رو نمیفهمن هیچ، بلکه بهت میخندن.

آخه کسی که داره تو آتیش میسوزه چطور میتونه درد سوختنش رو به کسی که اصلاً نمیدونه آتیش چیه بفهمونه؟

کسی که همیشه حالش خوب بوده چطور میتونه افسردگی و حس خودکشی رو بفهمه؟

کسی که هیچ یک از اتفاق هایی که واست افتاده رو تجربه نکرده چه میدونه سالها خونه نشستن و ترس از مردم و بیرون رفتن از خونه با هزار ترس و لرز یعنی چی؟

اون چه میدونه از سایه ی خودت یا حتی صدای پای خودت در یک کوچه ی خلوت ترسیدن یعنی چی؟

اون چه میدونه خلاف جریان آب بودن و شنا کردن یعنی چی؟

اون چه میدونه بره بودن در میان هزاران گرگ یعنی چی؟

اون چه میدونه عاشق مرگ بودن و هر شبانه روز هزاران بار درخواست مرگ کردن یعنی چی؟

اون چه میدونه زندگیت و همه ی هست و نیستت شده نصف یه پارکینگ با سقف کوتاه  پر از آت و آشغال که حتی اونجا هم آرامش روحی روانی نداری.

اون چه میدونه که شب یازده دوازده خوابیدن و روز بعد سه و چهار عصر بیدار شدن بی اینکه صبحانه یا نهار خورده باشی یعنی چی.

همش به اون جایی که برای خودکشی در نظر گرفتم فکر میکنم. دیشب تا ساعت ها پس از اینکه دراز کشیدم بهش فکر کردم.

یک روزی باید رها شد.

یک تجربه و توصیه

این تجربه ی شخصی خودم هستش که سالها پیش بهش رسیدم.

تلاش کنید دو تا خط موبایل داشته باشید.

یکی برای خانواده و فامیل و دیگری برای اینترنت و شبکه های اجتماعی و دوستان.

هرگز هم این دو رو با هم قاطی نکنید.

یعنی کسی که دوست شماست، شماره ی اصلی که برای خانواده و فامیل هست رو بهش ندید و برعکس.

اینطوری اگر مشکلی واستون پیش اومد به راحتی شماره ای که برای اینترنت و دوستان بوده رو خاموش یا از دسترس خارج و یا حتی با تماس با اپراتور میتونید بسوزونید و از دور خارج کنید.

سعی کنید شماره ای که برای دوستان و اینترنت و شبکه های اجتماعی میخواید استفاده کنید، ترجیحاً به نام خودتون نباشه. از اینها که تو بازار هست و به نام کسی دیگه فعال هستن. هرچند کمی گرون تره ولی به نظر من ارزش داره.

یک مشکل داره این کار و اون اینکه شاید سیم کارتی که به نام یکی دیگه هست و شما خریداری میکنید، طرف بدونه و بره اون رو سلب امتیاز کنه.

برای این مشکل هم راه حل داریم و اون هم خرید شماره مجازی هستش. هم موقت داره هم دائمی و مختص خودتون.

تو نت سرچ کنید "خرید شماره مجازی" کلی سایت در این مورد پیدا میکنید.